حکایت عشق

گنجینه مطالب ادبی و عشقولانه

حکایت عشق

گنجینه مطالب ادبی و عشقولانه

آی آدم ها

به نام او
 
آدما حرمت این پنجره ها رو میشیکنن
با نگاه زردشون ، دل بهارو میشکنن
 
لهجه ی سلامشون ، بوی خدافظی میده
دل نازکم از این آدما خیلی رنجیده
 
میدون مسابقس ، بازیه دل شکستنه
قهرمان میشه با سر، هر کسی نارو بزنه
 
میون این آدما ، چطور باید بُر بخورم
مثل ابرا بازم از ، بارون دلتنگی پُرم
 
تو که درس کینه رو ، مشغول دوره کردنی
نگا کن دلت شده ، رنگ سیاهه روشنی
 
کاش دوباره حرفی از عاشقی در میون باشه
هر کی هر چی که میگه ، تو دلشم همون باشه
 
کاشکی آدما با هم یه ذره مهربون بشن
فصل پیوند گُلاس ، کاش همه باغبون بشن
 
میدون مسابقس بازیه دل شکستنه
قهرمان میشه با سر هر کسی نا رو بزنه...
 
  
قصه داره تموم میشه ، مثل تموم قصه ها
فقط واسم دعا کنین ، اول خدا بعدم شما....


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد