حکایت عشق

گنجینه مطالب ادبی و عشقولانه

حکایت عشق

گنجینه مطالب ادبی و عشقولانه

تحفه ادبیات

******************************************************************************************
 

خوبــرویــان جهـان رحم نـدارد دلـشـان      ****       بایـد از جـان گذرد هر کـه شود عاشقشان

 

روزی که از گِل می سرشتند پیکرشان      ****       سنگی اندر گِلشان بود که آن شد دلشان

 

 ******************************************************************************************

تو را دیدم ولی در خواب بودی

                      مگر از عشق من سیراب بودی

                                            نکردی یک نظر بر چشم مستم

                                                                      گمانم در پی مهتاب بودی
 

******************************************************************************************

الهی

الهی به زیبایی سادگی !

                      به والایی اوج افتادگی !

                                         رهایم مکن جز به بند غمت

                                                                 اسیرم مکن جز به آزادگی !

 

*******************************************************************************************

به غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد

                                                  عجب از محبت من که در او اثر ندارد

غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد

                                                  دل من زغصه خون شد دل تو خبر ندارد

*******************************************************************************************

مهربانم ...

مهربانم...

هرگاه احساس کردی غم نفست را گرفته ....من اینجا هستم

هرگاه حس کردی در دنیا تنهایی و غریب... به من فکر کن... زیرا من همیشه اینجا هستم

هرگاه هجوم خاطرات سیاهت روحت را به خاک افکند...مرا صدا بزن...زیرا بی تردید اینجا هستم

هرگاه دلت گرفت از این دنیا و سایه هایش... به نزد من بیا...

زیرا من تو را به دنیای دیگری خواهم برد... جائی که جز پاکی و نور نخواهی یافت

زیبای من...

هرگاه الماس های اشک بر حریر گونه ات روان شد...آرام باش...

زیرا من آنها را با چیزی گرانبها جابجا میکنم... با مرواریدهایی از چشمان خودم.

هرگاه از نامهربانی روزگار به ستوه آمدی... مرا بخوان...

زیرا من تمام مهربانیم را برای تو کنار گذاشته ام .

هرگاه تکه ایی از قلبت شکست ... به من بگو ... زیرا تمام تکه ها ی قلبم برای تو ست .

هرگاه خواستی شاپرک شوی و پرواز کنی... .به من بگو تا آسمانت شوم .

هرگاه قصد جوانه زدن داشتی به من خبر بده... تا باران شوم... و بر تنت فرو ریزم .

هرگاه خستگی هایت بر شانه های نحیفت سنگینی کرد... با من سخن بگو...

آنگاه خواهی دید که چگونه معجزه میکنم....

و چگونه تو را نه از خستگی هایت بلکه از خودت رها میکنم.

یادمان باشد ...


یادمان باشد خنده بد است

یادمان باشد دوستی زشت است

یادمان باشد سیب میوه بدی است

یادمان باشد بی وفایی زیباست

یادمان باشد عشق گناه و محبت بی رحمی است

یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

که تنها دل من ؛ دل نیست

 **********************

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن

به دنیا آمده ام نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان

**********************

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر

و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم

**********************

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس

فقط به دست دل خودش باز می شود

**********************

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را

پنهان نکنم تا تنها نمانم